kmahyar
Champion Member
- Jul 5, 2012
- 126
- Category........
- Visa Office......
- [color=red]WARSZAWA[/color]
- Job Offer........
- Pre-Assessed..
- App. Filed.......
- [color=green]Aug-2009[/color]
- VISA ISSUED...
- [color=teal]Aug-2012[/color]
- LANDED..........
- [color=blue]Sep-2012[/color][URL=http://img4up.com/][IMG]http://img4up.com/up2/15970917681786270556.gif[/IMG][/URL]
qorashi said:بچه ها، می خوام سرتون رو درد بیارم. راستش مثل خر تو گل موندم و نمی دونم چیکار کنم. خدار و شکر می کنم که تو جمع صمیمی شما احساس خوبی دارم و حس می کنم می تونم باهاتون حرف بزنم و راهنمائی بخوام. ممنون میشم اگه در مورد چیرهایی که می نویسم نظراتتون رو بگید بهم. برام مهمه بدونم اگه خود شما ها جای من بودین چیکار می کردین. نظرات ارزشمندتون واقعاً میتونه تو شرایطی که هستم کمک کنه تا شاید بتونم تصمیم درستی بگیرم و کمی از استرس هام کم بشه.
همونطور که فکر کنم همتون بدونید من الان برای کارم تو یه شهر دور افتاده هستم. از طرفی با توجه به اینکه دو ماهی هست که مدیکال رو هم دادم، اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد قاعدتا باید تا 10-9 ماه دیگه رفتی باشم. مشکل اساسی من اینه که الا اینجایی که هستم بمونم یا اینکه ول کنم و برگردم تهران... دلایلی که برای موندن یا اومدن دارم هم اینهاست:
:دلایل اومدن تهران
1- کلاس زبان برای خانمم. قابل ذکر اینکه زبان خانمم خیلی ضعیفه و یکی از چیزهایی که بهش فکر می کنیم اینه که تو چند ماه با کلاس های فشرده یکم تقویتش کنیم تا اونجا کارمون راحت تر باشه.
2- کار روی چند تا پروژه ریسرچ برای اینکه بتونم مقاله جور کنم تا شاید اونجا بعد از گذروندن امتحانات، تو گرفتن پذیرش رزیدنتی مجدد، کمکی برام باشه.
3- دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم و از اینجا بودن عذاب می کشم.
4- خطرات رفت و آمد ماهیانه
5- تو ماه های آخر بیشتر کنار خانواده باشیم.
:دلایل موندن تو همین خراب شده
1- تهران خونه ندارم، خونه گرفتن برای چندماه هم خیلی راحت نیست و درد سر اساس کشی و ... هم که جای خود. البته دارم مخ خانم رو می زنم که اگه راضی بشه چند ماهی پیش برادر و خواهرم بمونیم.
2- تو تهران با چند برابر شدن حجم کار، درآمدم کمتر از نصف و حتی تا یک سوم اینجا کاهش پیدا می کنه. ضمن اینکه درآمد تهران رو مجبورم تقریباً همش رو خرج زندگی کنم بخصوص اگه مجبور به خونه گرفتن هم باشم. ولی درآمد این خراب شده با حجم کار کمتر چند برابره و بیش از نود درصدش رو هم پس انداز می کنم.
شاید به نظرتون این چیزایی که نوشتم خیلی مسخره بیاد اما واقعا نمی تونم تصمیم بگیرم و بدجوری گیر کردم. تو این چند سال زندگیم کلا رو هوا بوده و به خاطر این قضیه مهاجرت هیچ تصمیم درستی نتونستم بگیرم و خیلی از فرصت هایی رو که شاید می تونستن برام عالی باشن از دست دادم. هرچند این مورد ممکنه خیلی مشکل جدی ای نباشه ولی باور کنید انقدر زندگی تو بلاتکلیفی دیوونم کرده که حد نداره. خوشحال میشم راهنمایی کنید که اگه جای من بودید چه می کردید.
مخلص همتون هم هستم...
جای بسیار خوشحالی داره که این تاپیک به جایی رسیده که دوستان درد دلها و یا مشکلاتشون رو با بقیه در میون میذارن تا با همفکری شاید بشه بهترین تصمیم رو گرفت
من طبق نوشته های خودتون نظر شخصیمو میگم یعنی کاری که من اگر جای شما بودم انجام میدادم
من اولین فاکتور که برای محل زندگی انتخاب می کنم آرامش هست، معلومه شما در محلی که هستید آرامش ندارید
با جمع کردن پول هم که به دارایی اضافه میشه موافقم ولی به چه قیمت؟؟ اینکه از خانوادم دور باشم یا خطراتی رو قبول کنم که اگر اتفاق بیفته هیچ وقت نتونم جبرانش کنم
لذت اینکه در کنار افرادی باشم که شاید هرگز تا آخرین لحظات عمرشون دیگه نبینمشون
کارهای تحقیقاتی که نشون دهنده توانایی عملی در اثبات دانش یک فرد هست رو به پول ترجیح بدم
من خودم شخصی هستم که فاکتور پول برام اولویت کمتری نسبت به دوری از خانواده، انجام کارهای تحقیقاتی و امکاناتی که می تونم در اختیار نزدیکانم قرار بدم، داره
زبان خانمتون اونجا به راحتی حل میشه ولی اگر اینجا پایه زبانش به حد متوسط برسه بهتره
ما پول زیادی همراهمون نیست که ببریم ولی با این وجود خودتون دیدید که ونکوور هم انتخاب کردیم و از پیدا کردن خونه و کار و هر مسئله ای که به زندگی مربوط میشه هیچ ترسی نداریم، اگر ترس داشته باشیم باعث میشه نتونیم در لحظه تصمیم درست رو بگیریم و این یعنی اشتباه
در کل کفه ترازوی برگشتن به تهران اگر من جای شما بودم خیلی سنگین تر از مکان فعلی شما هستش پس لحظه ای درش شک نمی کردم
همه ما برای زندگی کردن داریم به جلو میریم نه برای زنده موندن
به هر حال امیدوارم بهترین تصمیمی که باعث پیشرفت خودتون و خانوادتون میشه رو بگیرید