Pani85 said:
پس همین پس انداز بیشتر و موندن در شرایط استیبل کاری و اقتصادی الانتون شاید
بهترین گزینه باشه
ممنون پانی جان از راهنماییتون
Pani85 said:
پس همین پس انداز بیشتر و موندن در شرایط استیبل کاری و اقتصادی الانتون شاید
بهترین گزینه باشه
qorashi said:بچه ها، می خوام سرتون رو درد بیارم. راستش مثل خر تو گل موندم و نمی دونم چیکار کنم. خدار و شکر می کنم که تو جمع صمیمی شما احساس خوبی دارم و حس می کنم می تونم باهاتون حرف بزنم و راهنمائی بخوام. ممنون میشم اگه در مورد چیرهایی که می نویسم نظراتتون رو بگید بهم. برام مهمه بدونم اگه خود شما ها جای من بودین چیکار می کردین. نظرات ارزشمندتون واقعاً میتونه تو شرایطی که هستم کمک کنه تا شاید بتونم تصمیم درستی بگیرم و کمی از استرس هام کم بشه.
همونطور که فکر کنم همتون بدونید من الان برای کارم تو یه شهر دور افتاده هستم. از طرفی با توجه به اینکه دو ماهی هست که مدیکال رو هم دادم، اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد قاعدتا باید تا 10-9 ماه دیگه رفتی باشم. مشکل اساسی من اینه که الا اینجایی که هستم بمونم یا اینکه ول کنم و برگردم تهران... دلایلی که برای موندن یا اومدن دارم هم اینهاست:
:دلایل اومدن تهران
1- کلاس زبان برای خانمم. قابل ذکر اینکه زبان خانمم خیلی ضعیفه و یکی از چیزهایی که بهش فکر می کنیم اینه که تو چند ماه با کلاس های فشرده یکم تقویتش کنیم تا اونجا کارمون راحت تر باشه.
2- کار روی چند تا پروژه ریسرچ برای اینکه بتونم مقاله جور کنم تا شاید اونجا بعد از گذروندن امتحانات، تو گرفتن پذیرش رزیدنتی مجدد، کمکی برام باشه.
3- دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم و از اینجا بودن عذاب می کشم.
4- خطرات رفت و آمد ماهیانه
5- تو ماه های آخر بیشتر کنار خانواده باشیم.
:دلایل موندن تو همین خراب شده
1- تهران خونه ندارم، خونه گرفتن برای چندماه هم خیلی راحت نیست و درد سر اساس کشی و ... هم که جای خود. البته دارم مخ خانم رو می زنم که اگه راضی بشه چند ماهی پیش برادر و خواهرم بمونیم.
2- تو تهران با چند برابر شدن حجم کار، درآمدم کمتر از نصف و حتی تا یک سوم اینجا کاهش پیدا می کنه. ضمن اینکه درآمد تهران رو مجبورم تقریباً همش رو خرج زندگی کنم بخصوص اگه مجبور به خونه گرفتن هم باشم. ولی درآمد این خراب شده با حجم کار کمتر چند برابره و بیش از نود درصدش رو هم پس انداز می کنم.
شاید به نظرتون این چیزایی که نوشتم خیلی مسخره بیاد اما واقعا نمی تونم تصمیم بگیرم و بدجوری گیر کردم. تو این چند سال زندگیم کلا رو هوا بوده و به خاطر این قضیه مهاجرت هیچ تصمیم درستی نتونستم بگیرم و خیلی از فرصت هایی رو که شاید می تونستن برام عالی باشن از دست دادم. هرچند این مورد ممکنه خیلی مشکل جدی ای نباشه ولی باور کنید انقدر زندگی تو بلاتکلیفی دیوونم کرده که حد نداره. خوشحال میشم راهنمایی کنید که اگه جای من بودید چه می کردید.
مخلص همتون هم هستم...
qorashi said:بچه ها، می خوام سرتون رو درد بیارم. راستش مثل خر تو گل موندم و نمی دونم چیکار کنم. خدار و شکر می کنم که تو جمع صمیمی شما احساس خوبی دارم و حس می کنم می تونم باهاتون حرف بزنم و راهنمائی بخوام. ممنون میشم اگه در مورد چیرهایی که می نویسم نظراتتون رو بگید بهم. برام مهمه بدونم اگه خود شما ها جای من بودین چیکار می کردین. نظرات ارزشمندتون واقعاً میتونه تو شرایطی که هستم کمک کنه تا شاید بتونم تصمیم درستی بگیرم و کمی از استرس هام کم بشه.
همونطور که فکر کنم همتون بدونید من الان برای کارم تو یه شهر دور افتاده هستم. از طرفی با توجه به اینکه دو ماهی هست که مدیکال رو هم دادم، اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد قاعدتا باید تا 10-9 ماه دیگه رفتی باشم. مشکل اساسی من اینه که الا اینجایی که هستم بمونم یا اینکه ول کنم و برگردم تهران... دلایلی که برای موندن یا اومدن دارم هم اینهاست:
:دلایل اومدن تهران
1- کلاس زبان برای خانمم. قابل ذکر اینکه زبان خانمم خیلی ضعیفه و یکی از چیزهایی که بهش فکر می کنیم اینه که تو چند ماه با کلاس های فشرده یکم تقویتش کنیم تا اونجا کارمون راحت تر باشه.
2- کار روی چند تا پروژه ریسرچ برای اینکه بتونم مقاله جور کنم تا شاید اونجا بعد از گذروندن امتحانات، تو گرفتن پذیرش رزیدنتی مجدد، کمکی برام باشه.
3- دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم و از اینجا بودن عذاب می کشم.
4- خطرات رفت و آمد ماهیانه
5- تو ماه های آخر بیشتر کنار خانواده باشیم.
:دلایل موندن تو همین خراب شده
1- تهران خونه ندارم، خونه گرفتن برای چندماه هم خیلی راحت نیست و درد سر اساس کشی و ... هم که جای خود. البته دارم مخ خانم رو می زنم که اگه راضی بشه چند ماهی پیش برادر و خواهرم بمونیم.
2- تو تهران با چند برابر شدن حجم کار، درآمدم کمتر از نصف و حتی تا یک سوم اینجا کاهش پیدا می کنه. ضمن اینکه درآمد تهران رو مجبورم تقریباً همش رو خرج زندگی کنم بخصوص اگه مجبور به خونه گرفتن هم باشم. ولی درآمد این خراب شده با حجم کار کمتر چند برابره و بیش از نود درصدش رو هم پس انداز می کنم.
شاید به نظرتون این چیزایی که نوشتم خیلی مسخره بیاد اما واقعا نمی تونم تصمیم بگیرم و بدجوری گیر کردم. تو این چند سال زندگیم کلا رو هوا بوده و به خاطر این قضیه مهاجرت هیچ تصمیم درستی نتونستم بگیرم و خیلی از فرصت هایی رو که شاید می تونستن برام عالی باشن از دست دادم. هرچند این مورد ممکنه خیلی مشکل جدی ای نباشه ولی باور کنید انقدر زندگی تو بلاتکلیفی دیوونم کرده که حد نداره. خوشحال میشم راهنمایی کنید که اگه جای من بودید چه می کردید.
مخلص همتون هم هستم...
Ahora said:
دکتر من جای شما بودم برگشتن به تهران رو انتخاب می کردم
qorashi said:
ممنون از توجهت سعیدجان
راستش پول برای سال اول رو دارم، اما روند تأیید مدارک ما ممکنه حتی تا ۳ سال هم طول بکشه و کار جنرال هم فکر نکنم بتونه همه هزینه های زندگی رو تأمین کنه مگه اینکه سطح زبان خانمم به حدی برسه که اون هم بتونه کار پیدا کنه
من این نظر آقا سعید موافقمsa mon said:
به هیچ وجه مسخره نیست و خیلی هم مهمه . و اما نظرات شخصی من : میدونی که من هم یه پیشنهاد کار از همون منطقه داشتم و با هم صحبت کردیم در موردش . اما با تحقیق فهمیدم که به درد نمیخوره . ببین یه چیز رو مشخص نکردی و اون هم دارایی الانت هست واسه سال اول توی کانادا . اگه این میزان رو داری دیگه جمع کردن پول مهمترین اولویت نمیشه . اینم بگم که این مبلغ به نظر من خیلی بیشتر از مبلغ پیشنهادی اداره مهاجرت هست . اما اگه نداری که اهمیت پول جمع کردن بیشتر میشه . زبان دونستن واسه خانمت هم خیلی مهمه اما بعد از پول . چون اول تو این مدت نمیشه یه کسی رو که خیلی زبانش خوب نیست به حد اعلی رسوند و از طرفی هم مدتی در جو اونجا بودن بهشون کمک میکنه و به عبارت بهتر مجبورشون میکنه که یاد بگیرن . چیزی که اصلا و ابدا باهاش موافق نیستم زندگی با خانواده هست ولو واسه یک هفته که حسابی میره رو اعصابتون به تضمین من
mahnaza said:
پاسخ دادن به این سوال تاثیر پذیر از المانهای زیادی است. به نظر من شما بهتره اولویتهای خودتان را مشخص کنید و بر طبق اون عمل کنید. اگر تهران تشریف بیارید برای تحقق اهدافتان - زبان خواندن و انجام تحقیقاتتان چقدر مصمم هستید؟
آیا به درآمد جاییکه هستید چقدر نیاز دارید و با نبودن آنجا چه چیزهائیرا از دست میدهید؟ در حالیکه ممکن است در مقابل مهارتها و امکاناتی را در تهران ایجاد کنید که برای استارت زدن و یک شروع در کشوری بیگانه لازم داشته باشید.
بهر حال بهتر است تصمیمی را بگیرید که بالاترین بهره وری را چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ مادی در زندگی خودتان و خانواده تان داشته باشد.
sa mon said:
پس باز هم به این نتیجه میرسیم که پول مهمترین اولویت هست شما هم باید مثل من فعلا با دوری و گرما و... کنار بیای . من همین الان هم دارم به فاصله 340 کیلومتری از خونه تو یه منطقه گرم و بد آب و هوا و محروم کار میکنم . تازه خانمم هم باهام نیست و فقط آخر هفته ها میام خونه . همون مشکلات و ریسک راه و ... رو هم به اجبار تحمل میکنم دیگه
qorashi said:
مشکل همین تعیین اولویت ها و کنار اومدن با اونهاست. قطعا اگه بیام باید این کارهایی که گفتم رو بکنم و میکنم. از لحاظ مهارت ها هم تنها چیزی که می تونم روش کار کنم برای خودم افزایش مقالات ای اس ای و بدای خانمم تقویت زبانه.
مشکلام اینه که نمیدونم کدوم تصمیم بالاترین بهره وری رو میتونه برام داشته باشه :-[
hamed. said:من این نظر آقا سعید موافقم
اگر حداقل به اندازه دو سال پس انداز کردی، به بقیه کارها برس و نگران زبان همسر نباشید که تو همون یکی، دو سال و با کلاسهای اونجا به سطح قابل قبولی میرسند
mahnaza said:
شاید بهتر باشه کمی صبر کنیدو به خدا توکل کنید تا ببینیم سفارت برامون چه خوابی دیده است؟
Pani85 said:دکتر قریشی عزیز من هم چون اطلاعات دقیق تری از شرایطتون ندارم در همین حد میگم که
چون خودم تجربه زندگی در اون مناطق رو داشتم میدونم و درک میکنم واقعا چقدر سخته
ولی شرایط شما به دلیل دادن مدیکالتون کاملا موقته و این تحملشو آسونتر میکنه
از طرفی به دلیل اینکه اصلا و به هیچ وجه نمیشه رو کارا و زمانبندی های اداره مهاجرت
حساب باز کرد اینطور نبینین که مثلا نهایت تا فلان موقع ویزا دستتونه
البته ببخشید اینطور دلسرد کننده میگم. با تمام وجود امیدوارم همین ماه ویزاتون بیاد ولی
میخوام نه خوش بین باشیم نه بد بین. واقعیت تا حالا اینو گفته
پس با این شرایط زندگی در خانه اقوام از دید من هم زیاد مناسب نیست و البته بازم بستگی
به خانواده ها و میزان انعطاف پذیری دو طرف داره ولی ریسکش بالاست
در مورد خوندن زبان هم فکر میکنم خانومتون با این شرایط اگه کتابهای مفید تهیه کنن
میتونن به صورت خودآموز ولی با پشتکار و جدی حداقل خودشونو به سطح
حدودای متوسط برسونن که فقط برای تکمیلش میشه در کانادا اقدام کنن
پس همین پس انداز بیشتر و موندن در شرایط استیبل کاری و اقتصادی الانتون شاید
بهترین گزینه باشه البته با دید ناقص من
titi_lotfi said:سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام كسي منو ميبينه آيا؟
Ahora said:
دکتر من جای شما بودم برگشتن به تهران رو انتخاب می کردم
سلام اقای دکترqorashi said:بچه ها، می خوام سرتون رو درد بیارم. راستش مثل خر تو گل موندم و نمی دونم چیکار کنم. خدار و شکر می کنم که تو جمع صمیمی شما احساس خوبی دارم و حس می کنم می تونم باهاتون حرف بزنم و راهنمائی بخوام. ممنون میشم اگه در مورد چیرهایی که می نویسم نظراتتون رو بگید بهم. برام مهمه بدونم اگه خود شما ها جای من بودین چیکار می کردین. نظرات ارزشمندتون واقعاً میتونه تو شرایطی که هستم کمک کنه تا شاید بتونم تصمیم درستی بگیرم و کمی از استرس هام کم بشه.
همونطور که فکر کنم همتون بدونید من الان برای کارم تو یه شهر دور افتاده هستم. از طرفی با توجه به اینکه دو ماهی هست که مدیکال رو هم دادم، اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد قاعدتا باید تا 10-9 ماه دیگه رفتی باشم. مشکل اساسی من اینه که الا اینجایی که هستم بمونم یا اینکه ول کنم و برگردم تهران... دلایلی که برای موندن یا اومدن دارم هم اینهاست:
:دلایل اومدن تهران
1- کلاس زبان برای خانمم. قابل ذکر اینکه زبان خانمم خیلی ضعیفه و یکی از چیزهایی که بهش فکر می کنیم اینه که تو چند ماه با کلاس های فشرده یکم تقویتش کنیم تا اونجا کارمون راحت تر باشه.
2- کار روی چند تا پروژه ریسرچ برای اینکه بتونم مقاله جور کنم تا شاید اونجا بعد از گذروندن امتحانات، تو گرفتن پذیرش رزیدنتی مجدد، کمکی برام باشه.
3- دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم و از اینجا بودن عذاب می کشم.
4- خطرات رفت و آمد ماهیانه
5- تو ماه های آخر بیشتر کنار خانواده باشیم.
:دلایل موندن تو همین خراب شده
1- تهران خونه ندارم، خونه گرفتن برای چندماه هم خیلی راحت نیست و درد سر اساس کشی و ... هم که جای خود. البته دارم مخ خانم رو می زنم که اگه راضی بشه چند ماهی پیش برادر و خواهرم بمونیم.
2- تو تهران با چند برابر شدن حجم کار، درآمدم کمتر از نصف و حتی تا یک سوم اینجا کاهش پیدا می کنه. ضمن اینکه درآمد تهران رو مجبورم تقریباً همش رو خرج زندگی کنم بخصوص اگه مجبور به خونه گرفتن هم باشم. ولی درآمد این خراب شده با حجم کار کمتر چند برابره و بیش از نود درصدش رو هم پس انداز می کنم.
شاید به نظرتون این چیزایی که نوشتم خیلی مسخره بیاد اما واقعا نمی تونم تصمیم بگیرم و بدجوری گیر کردم. تو این چند سال زندگیم کلا رو هوا بوده و به خاطر این قضیه مهاجرت هیچ تصمیم درستی نتونستم بگیرم و خیلی از فرصت هایی رو که شاید می تونستن برام عالی باشن از دست دادم. هرچند این مورد ممکنه خیلی مشکل جدی ای نباشه ولی باور کنید انقدر زندگی تو بلاتکلیفی دیوونم کرده که حد نداره. خوشحال میشم راهنمایی کنید که اگه جای من بودید چه می کردید.
مخلص همتون هم هستم...