farhadjoon
Star Member
- Jul 17, 2012
- 12
- Category........
- Visa Office......
- Warsaw
- NOC Code......
- 0711
- Job Offer........
- Pre-Assessed..
- App. Filed.......
- 14-04-2010
- AOR Received.
- 28-06-2010
- File Transfer...
- 03-02-2012
زيبايي هاي غفلت شده
يکي از صبحهاي سرد ماه ژانويه سال ۲۰۰۷، مردي در متروي واشنگتن، در حال نواختن ويولن بود. او در مدت ۴۵ دقيقه، شش قطعه از باخ را نواخت در اين مدت، تقريبا دو هزار نفر وارد ايستگاه شدند که بيشتر آنها در حال رفتن به سر کارشان بودند. کمي به عکس العملهاي آنها دقت کنيد:
يک مرد ميانسال، متوجه نواخته شدن موسيقي شد و سرعت حرکتش را کم کرد. چند ثانيه ايستاد، سپس عجله کرد تا ديرش نشود.
چند دقيقه بعد ويولنيست، اولين دلارش را دريافت کرد. يک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
مرد جواني به ديوار تکيه داد و کمي به او گوش داد، بعد به ساعتش نگاه کرد و رفت.
پسربچه سهسالهاي ايستاد. ولي مادرش دستش را محکم کشيد و او را همراه برد پسربچه در حالي که دور ميشد، به عقب نگاه ميکرد و ويولنيست را مي ديد.
چند بچه ديگر هم رفتار مشابهي کردند اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور مي کردند که نايستند و سريع با آنها بروند.
بعد از 45 دقيقه که نوازنده بدون توقف مينواخت تنها شش نفر مدت کوتاهي ايستادند و گوش کردند؛ بيست نفر پول دادند، ولي به مسير خود بدون توقف ادامه دادند در مجموع ۳۲ دلار هم براي ويلنيست جمع شد.
مرد، نواختن موسيقي را قطع کرد، اما هيچ کس متوجه قطع موسيقي نشد.
هيچ کس اين نوازنده را نشناخت و متوجه نشد که او «جاشوآ بل» يکي از بزرگترين موسيقيدانهاي دنيا است او آنروز در آن ايستگاه مترو يکي از بهترين و پيچيدهترين قطعات موسيقي که تا به حال نوشته شده را با ويولناش که ۳٫۵ ميليون دلار ميارزيد، نواخته بود.
اما هيچکس متوجه نشد تنها دو روز قبل همين هنرمند يعني جاشوآ بل در بوستون امريکا کنسترتي داشت که قيمت بليط ورودياش ۱۰۰ دلار بود.
اين يک داستان واقعي است. واشنگتن پست در جريان يک آزمايش اجتماعي با موضوع ادراک، سليقه و ترجيحات مردم، ترتيبي داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ايستگاه مترو بنوازد تا معلوم شود:
در يک محيط معمولي و در يک زمان نامناسب، آيا ما متوجه زيبايي ميشويم؟
آيا براي قدرداني و لذت بردن از اين زيبايي توقف ميکنيم؟
آيا ما مي توانيم نبوغ و استعداد را در يک شرايط غيرمنتظره، کشف کنيم؟
نتيجه
وقتي ما متوجه نواختن يکي ازبهترين موسيقيهاي نوشته شده دنيا توسط يکي از بهترين موسيقيدانهاي دنيا با يکي ازبهترين سازهاي دنيا نمي شويم
پس
حتما چيزهاي خوب و زيباي ديگري هم در زندگيمان وجود دارد که از درک آنها غفلت ميکنيم.
يکي از صبحهاي سرد ماه ژانويه سال ۲۰۰۷، مردي در متروي واشنگتن، در حال نواختن ويولن بود. او در مدت ۴۵ دقيقه، شش قطعه از باخ را نواخت در اين مدت، تقريبا دو هزار نفر وارد ايستگاه شدند که بيشتر آنها در حال رفتن به سر کارشان بودند. کمي به عکس العملهاي آنها دقت کنيد:
يک مرد ميانسال، متوجه نواخته شدن موسيقي شد و سرعت حرکتش را کم کرد. چند ثانيه ايستاد، سپس عجله کرد تا ديرش نشود.
چند دقيقه بعد ويولنيست، اولين دلارش را دريافت کرد. يک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
مرد جواني به ديوار تکيه داد و کمي به او گوش داد، بعد به ساعتش نگاه کرد و رفت.
پسربچه سهسالهاي ايستاد. ولي مادرش دستش را محکم کشيد و او را همراه برد پسربچه در حالي که دور ميشد، به عقب نگاه ميکرد و ويولنيست را مي ديد.
چند بچه ديگر هم رفتار مشابهي کردند اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور مي کردند که نايستند و سريع با آنها بروند.
بعد از 45 دقيقه که نوازنده بدون توقف مينواخت تنها شش نفر مدت کوتاهي ايستادند و گوش کردند؛ بيست نفر پول دادند، ولي به مسير خود بدون توقف ادامه دادند در مجموع ۳۲ دلار هم براي ويلنيست جمع شد.
مرد، نواختن موسيقي را قطع کرد، اما هيچ کس متوجه قطع موسيقي نشد.
هيچ کس اين نوازنده را نشناخت و متوجه نشد که او «جاشوآ بل» يکي از بزرگترين موسيقيدانهاي دنيا است او آنروز در آن ايستگاه مترو يکي از بهترين و پيچيدهترين قطعات موسيقي که تا به حال نوشته شده را با ويولناش که ۳٫۵ ميليون دلار ميارزيد، نواخته بود.
اما هيچکس متوجه نشد تنها دو روز قبل همين هنرمند يعني جاشوآ بل در بوستون امريکا کنسترتي داشت که قيمت بليط ورودياش ۱۰۰ دلار بود.
اين يک داستان واقعي است. واشنگتن پست در جريان يک آزمايش اجتماعي با موضوع ادراک، سليقه و ترجيحات مردم، ترتيبي داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ايستگاه مترو بنوازد تا معلوم شود:
در يک محيط معمولي و در يک زمان نامناسب، آيا ما متوجه زيبايي ميشويم؟
آيا براي قدرداني و لذت بردن از اين زيبايي توقف ميکنيم؟
آيا ما مي توانيم نبوغ و استعداد را در يک شرايط غيرمنتظره، کشف کنيم؟
نتيجه
وقتي ما متوجه نواختن يکي ازبهترين موسيقيهاي نوشته شده دنيا توسط يکي از بهترين موسيقيدانهاي دنيا با يکي ازبهترين سازهاي دنيا نمي شويم
پس
حتما چيزهاي خوب و زيباي ديگري هم در زندگيمان وجود دارد که از درک آنها غفلت ميکنيم.
sa mon said:
راست و دروغش پای نویسنده ، ولی کل مطلب جالبه :
یکی از صبحهای سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان میرفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در ک
لاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سهسالهای که در حالی که مادرش با عجله دستش را میکشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور میشد، به عقب نگاه میکرد و ویولنیست را میدید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بیتوقف مینواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمیشناخت و نمیدانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگترین موسیقیدانهای دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیدهترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولناش که ۳۵ میلیون تومان میارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودیاش به طور متوسط 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد میشوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجهای که از این داستان گرفته میشود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقیدانهای دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقیهای نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، ...
پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگیمان غفلت کرده آیم؟؟؟؟