qorashi said:
مرسیده جان این پروسه مهاجرت از اول تا آخرش استرسه. هر مرحله که جلو میره برای مدت کوتاهی دل آدم خوش میشه، ولی باز استرس شروع میشه و هر روز هم بیشتر از دیروز. خیلی وقت ها آدم کلا از کار و زندگی می افته، باور کم من یه مدتی جوری شده بودم که صبح ها به زور میرفتم بیمارستان ویزیت و بعد از ظهر ها هم دنبال بهانه بودم که مطب رو بپیچونم و تعطیل کنم. یعن به کار و درآمدم لطمه جدی داشت وارد میشد. نهایتا به توصیه دوستان روانپزشک داروهای ضد افسردگی رو شروع کردم و خوشبختانه بعد از چند ماه خیلی بهتر شدم.
خلاصه اینکه طبیعت این پروسه استرس هست، اگه استرس و افسردگیت در حدی هست که به کار، زندگی و خانوادت لطمه نمی زنه باید باهاش کنار بیایی، ولی اگر باعث آسیب زدن به زندگیت شده باید جدا به فکر درمان باشی. این ها رو هم به عنوان یک پزشک و هم به عنوان کسی که افسردگی بهطور جدی رو زندگیش تأثیر گذاشته عرض کردم خدمتتون.
همیشه شاد باشید
من خودم اگه تو پروسه مهاجرت نبودم هم الان افسرده بودم. احتمالا باز هم نمی تونستم پروداکتیو باشم. اتفاقا همین ناراضی بودن از شرایط نبود ثبات و افسردگی اطرافیان باعث شد که همش بی قرار باشم و بخوام برای مهاجرت اقدام کنم. فکر می کنم هم که افسرده باشم وگرنه انتظار و مهاجرت بهونه است. شدیدا هم دمدمی مزاج شدم