+1(514) 937-9445 or Toll-free (Canada & US) +1 (888) 947-9445


سلام بروبچ میگم این داستان تویت اقای وزیر محترم راسته؟
یعنی اومده خودش گفته گروه ما اول صف انتظار هستند؟

نظر کارشناسان چیه؟
من که فکر کنم دارند خوب میبرن جلو با توجه به حجم کار
اما تا زمان مطلوب فاصله دارن

میگم یکی از دوستان استاد دانشگاه و زمان پروندش هم اواخر 2009 با اینا می خوان چه کنند
چون یادمه همشون مصاحبه می شدند قدیما

 
Mehdi58 said:
ما ندرتا به چیزهایی که داریم فکر میکنیم این در حالیست که پیوسته به چیزهایی که نداریم می اندیشیم


راست و دروغش پای نویسنده ، ولی کل مطلب جالبه :
یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در ک
لاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، …
پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟​
 
hamed. said:
من کارم با سند ه
اینم سندش
سه تایی شریک
چندتا کارتن ساز خوب میشناسم
از کاندو تا ویلایی با مصالح خارجی

خب انگار مشتری زیاده ...لطفا فراموش کنین ...ایده از خودم بود ....گفته باشم نیاین تو دست و پای من . تصمیم گرفتم برم تو کار تاسیس و اجاره دادن کارتن در ابعاد پنج ، ده و پانزده متری ....آگهی های تکمیلی متعاقبا به اطلاع مسترسین عزیز خواهد رسید
 
sa mon said:
خب انگار مشتری زیاده ...لطفا فراموش کنین ...ایده از خودم بود ....گفته باشم نیاین تو دست و پای من . تصمیم گرفتم برم تو کار تاسیس و اجاره دادن کارتن در ابعاد پنج ، ده و پانزده متری ....آگهی های تکمیلی متعاقبا به اطلاع مسترسین عزیز خواهد رسید
دکی جون ما داریم میریم کانادا باید تیم ورکینگ را تمرین کنیم
من آشنا زیاد دارم. تو نماینده شیراز باش من و حسین ه بابا هم تهران و میچرخونیم
از شهرهای دیگیه هم نماینده فعال پس از گزینش میگیریم
بقیه اش با من
 
sa mon said:


راست و دروغش پای نویسنده ، ولی کل مطلب جالبه :
یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در ک
لاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، ...
پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟​

بسیار زیبا
+1
 
sa mon said:


راست و دروغش پای نویسنده ، ولی کل مطلب جالبه :
یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.

+1 for u
 
[rtl]
پیمان جان خوب خودمون مدیکالمون که ایشششالا به زودی اومد، اگرم آفیسر جان نخواستن کپی پاسپورتامون رو با احترامات فائقه می فرستیم! ;D
[/rtl]

Peymanrs said:

تا اونجایی که دیدم ازش آپ دیت: عدم سوء پیشینه، تمکن خواسته بودند. البته متن ایمیلش رو نذاشته ببینیم
من به این جریان مدیکال و کپی پاس خیلی امید بسته بودم که یک مرحله اعصاب خورد کن کمتر می شه

خداکنه از فردا دوباره توپ شروع کنند به مدیکال دادن! شرایط ایــران خیلی داره ترسـناک می شه و می ترسم همین یک مقدار دلاری رو که با بدبختی جور کردیم نذارن با خودمون ببریم و توی فرودگاه محدودیت انتقال ارز بذارن (مثل زمان جنــــــگ)ا
 
sa mon said:


راست و دروغش پای نویسنده ، ولی کل مطلب جالبه :
یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در ک
لاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، ...
پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟



اصل داستان:
جاشوا بل 39 ساله یكی از چهره های شناخته شده موسیقی كلاسیك جهان است، هم برنده جایزه <گرمی> شده و هم جایزه ایووری فیشر - در موسیقی كلاسیك - را از آن خود كرده است. اگر فكر می كنید تا حالااثری از جاشوا بل نشنیده اید احتمالااشتباه می كنید. در ایران همه فیلم بازها با نوای ویولن بل آشنا هستند. تمام تكنوازی های شاهكار فیلم <ویولن قرمز> از اوست.


برگردیم به داستان خودمان. دو روز بعد از دریافت همین جایزه ایووری فیشر بود كه روزنامه واشنگتن پست با چاپ گزارشی مفصل فاش كرد كه وقتی جاشوا بل بزرگ به صورت ناشناس در ایستگاه مترو نواخته، حتی نتوانسته توجه عده كوچكی را هم جلب كند.


ماجراجویی كوتاه جاشوا بل در دوازدهم ژانویه امسال و قبل از ساعت 8 صبح آغاز شد. او ایستگاه مترو لافلانت در واشنگتن دی سی را انتخاب كرد، چون اكثر مردمی كه از آنجا می گذرند شغل دولتی دارند جزو طبقه متوسط رو به بالابه حساب می آیند و می توان گفت همین ها هستند كه در كنسرت های بل شركت می كنند.


بل در طول 43 دقیقه شش قطعه كلاسیك را اجرا كرد و آن طور كه همراهانش از راه دور شمرده اند در این مدت 1079 نفر از كنار او گذشتند.


روزنامه واشنگتن پست می نویسد: بل می خواست بی واسطه با ذائقه عمومی آشنا شود. و سوالی مهم: آیا مردم در صحنه ای پیش پا افتاده و در زمانی نامناسب به زیبایی اهمیت می دهند؟


بدون شك نه. چون در طول این 43 دقیقه كذایی تنها 7 نفر ایستادند و به نوای ویولن استاد برای دقیقه ای گوش دادند. 1071 نفر اصلانگاه هم نكردند و گذشتند و فقط یك نفر او را شناخت!


بل كه سالی تقریبا 120 كنسرت برگزار می كند و بلیت هایش كمتر از 100 دلار نیست به خبرگزاری رویترز می گوید: كمی عصبی بودم و نادیده گرفته شدن، تجربه ای عجیب بود. عادت كرده بودم كه مردم برای شنیدن كارهایم پول بدهند و برایم كف بزنند. این تجربه نگاهم را عوض كرد.


بل با همان ویولن دست سازش كه در 1713 توسط آنتونیو استرادیواری ساخته شده در ایستگاه مترو برنامه اجرا كرد. او اعتراف می كند: البته انتظار داشتم در آن ساعت مردم هنر را نپذیرند، اما شدیدا دردآور بود وقتی سعی می كردم زیباترین موسیقی ها را بنوازم و آنها بی خیال از كنارم رد می شدند. دیدن این صحنه ها برایم دشوار بود. من متوجه شدم كه مردم در حالت عادی به موسیقی كلاسیك بی توجه اند.


لئونارد اسلاكتین سرپرست اركسترسمفونی ملی كه فكر این تجربه را در سر ویولونیست معروف انداخته بود می گوید: بل فكر می كرد احتمالا35 یا 40 نفر به كیفیت بالای موسیقی اش پی خواهند برد و شاید 75 تا 100 نفر هم بایستند و گوش بدهند. بل و دوستانش فكر می كردند او دست كم 150 دلار در خواهد آورد.


البته بل می گوید: خیلی هم بد نبود. می شود 40 دلار در ساعت. این طوری می توانم زندگی خوبی داشته باشم. اینطوری دیگر نیاز نیست به مدیر برنامه هایم پول بدهم!


اما نادیده گرفته شدن كمی برای او سخت بوده است. بل با لبخندی بر لب اضافه می كند: شاید همین یك بار تجربه اش كافی باشد. اما بدون شك وقتی از كنار یك نوازنده خیابانی بگذرم بیشتر به او توجه خواهم كرد.


اسلاكتین كه از دور مراقب بل بوده به واشنگتن پست می گوید: البته مردم عادی هم نبوغ را تشخیص می دهند.> احتمالامنظور او ادنا سوزای برزیلی است كه در ایستگاه مترو كفش برق می اندازد، آدمی واقعا عادی به شمار می رود و البته متوجه غیرعادی بودن صدای این ویولن شد. در طول شش سال گذشته این زن از نوازندگان دوره گرد ناراضی بوده است. ادنا معتقد بود كه آنها سر و صدا می كنند و نمی گذارند او با مشتریانش صحبت كند و این <به تجارت صدمه می زند.> اما او درباره جاشوا بل می گوید <با اینكه صدایش زیادی بلند بود، اما خیلی خوب می زد. این اولین باری بود كه به خاطر یك نوازنده مزاحم دوره گرد به پلیس زنگ نزدم!
 
qorashi said:

اصل داستان:
جاشوا بل 39 ساله یكی از چهره های شناخته شده موسیقی كلاسیك جهان است، هم برنده جایزه <گرمی> شده و هم جایزه ایووری فیشر - در موسیقی كلاسیك - را از آن خود كرده است. اگر فكر می كنید تا حالااثری از جاشوا بل نشنیده اید احتمالااشتباه می كنید. در ایران همه فیلم بازها با نوای ویولن بل آشنا هستند. تمام تكنوازی های شاهكار فیلم <ویولن قرمز> از اوست.

[/size]


+1
پس یعنی همشهری تقلب کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
qorashi said:

اصل داستان:
جاشوا بل 39 ساله یكی از چهره های شناخته شده موسیقی كلاسیك جهان است، هم برنده جایزه <گرمی> شده و هم جایزه ایووری فیشر - در موسیقی كلاسیك - را از آن خود كرده است. اگر فكر می كنید تا حالااثری از جاشوا بل نشنیده اید احتمالااشتباه می كنید. در ایران همه فیلم بازها با نوای ویولن بل آشنا هستند. تمام تكنوازی های شاهكار فیلم <ویولن قرمز> از اوست.


من هم اینو خونده بودم دکتر جان
 
helensalon said:
qorashi said:

اصل داستان:
جاشوا بل 39 ساله یكی از چهره های شناخته شده موسیقی كلاسیك جهان است، هم برنده جایزه <گرمی> شده و هم جایزه ایووری فیشر - در موسیقی كلاسیك - را از آن خود كرده است. اگر فكر می كنید تا حالااثری از جاشوا بل نشنیده اید احتمالااشتباه می كنید. در ایران همه فیلم بازها با نوای ویولن بل آشنا هستند. تمام تكنوازی های شاهكار فیلم <ویولن قرمز> از اوست.

+1
پس یعنی همشهری تقلب کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!![/size]



:-X​
 

شاید صداتون انتخاب شد. قراره یه کتابخانه صوتی برای بچه های نابینا درست کنند
 
دو شبه که با ون و الگانس، لباس شخصی و غیر شخصی ریختن محل ما دارن مردم و سگهای زبون بسته شون رو بازداشت می کنن و می برن. صحنه ها انقدر دردناک و فجیعه که نگو ....

من رسما داشتم سکته می کردم از ناراحتی ...

انگار داشتن دنبال یه سری جانی و قاچاقچی حرفه ای می کردن

مردم مسنی که سگهاشون رو نمی دادن کتک می زدن و شنیدم که حتی یه جا بین جوونها گاز اشک آور هم انداختن...

خدایا.... به چه جرمی؟!؟!؟

اینجا کجاست ما زندگی می کنیم؟؟؟؟
 
Great idea!
Thanks Nasim jan!

try hard said:

شاید صداتون انتخاب شد. قراره یه کتابخانه صوتی برای بچه های نابینا درست کنند