متقاضیان 38 شغل : آنکارا و ورشو

[sa mon]

حالا که بحث هنره من یه سئوال از هلن جان دارم. من 10 سال پیش دوره های آرایشگری را گدراندم مدرک فنی حرفه ای دارم . البته کار نکردم اما موی مامان گاهی خواهرام و دایما" همسر گرامی را کوتاه کردم اینا را می گم که یعنی خیلی دور نبودم اما خیلی ماهر نیستم به نطر شما برم دوباره دوره ببینم یا از طریق سی دی و اینا می شه یه کارایی کرد البته اگه بخوام این کارو بکنم کانادا می خوام از مهر کار و زندگی را بدارم برم تو یه ارایشکاه کار کنم به نطرت برای آپدیت شدن چی کار کنم ممنون .​

من هلن نیستم اما این رو میدونم که هر اسکیلی میتونه اونجا به شما کمک کنه (آیا).​

 

[shamloo]

مگه میشه پس بگیرن ؟ ​

[rtl]
!آره عزیزم، هر کی منفی داده اگه مثبت بده منفی قبلیش پاک میشه
سعید اگه اینقدر علاقه مند به سینما هستی بیا باهم بریم ونکوور! پر استودیوهای هالیوودی هستش. من میشم ریدلی اسکات و تو میشی اسپیلبرگ. اگه حال نمی کنی من میشم اسکورسیزی و تو بشو کاپولا. نه راضی نمیشی؟ من میشم رابرت آلتمن و تو بشو جیم جارموش. نه؟ من میشم دیوید لینچ و تو بشو استنلی کوبریک! حالا چون خیلی اصرار می کنی من میشم کیشلوفسکی و تو بشو تارکُفسکی!!!
[/rtl]

 

[Ghazalllll]

[rtl]

آشنایان مهاجر من در کانادا متفقل القول معتقدند حضور آشنایان در بدو ورود ارزشمند هست. البته که به قول سعید جان این موضوع نسبی هست. کسانی رو می شناسم که زنجیر وار به تازه واردین بعد از خودشون کمک و راهنمایی کردن و از امکانات کاری تا لوازم منزل برای شروع زندگی بهشون دادن. البته بیشتر بر میگرده به کسانیکه بالای 20 سال هست که اونجا هستند ولی به نظر من به روحیه آدمها بیشتر بستگی داره تا سابقه زندگی در کانادا!
مثلا یکی از دوستان من که 5 سال هست رفته پارسال به من می گفت اومدی تا زمانیکه خونه بگیری روی اتاق اضافه ما حساب کن، وقتی من گفتم قصد دارم قبل از ورود جا بگیرم که مزاحم کسی نشم، گفت دیگرانی برای ما این کارا رو کردند، ما برای تو و تو همه برای نفرات بعدی!​

[/rtl]

بچه ها حالا که بحث محل زندگی شد، فکر می کنین چقدر داشتن دوست و آشنای (نه خیلی نزدیک) برای انتخاب شهر تاثیر داره؟​

 

[roksareh]

ممنون سعید خان اما من بیشتر می خوام بدونم چی کارا کنم . راستی راستی شما اینا همهههههه هنرمندید. بابا ایول​

من هلن نیستم اما این رو میدونم که هر اسکیلی میتونه اونجا به شما کمک کنه (آیا).​

 

[Ghazalllll]

[rtl]

رخساره جان من از اولین روزی که تحصیلی قرار بود برم کانادا تا همین امروز قرار بوده برم تورنتو. دقیقا هم بدلیل آشنایان ساکن تورنتو!​

[/rtl]

اااااااا شما ها که قرار بود بیاین ونکوور هلن شما چرا رفتی من پسرم رو چیکار کنم .یوتاب شما که ونکورری هستی که هانننننن​

 

[shamloo]

اگر آشنای شما ، آدم دلسوزی باشد و خوش نیت هم باشد، میتواند خیلی برایتان مفید باشد. راهنماییهایی که چنین شخصی میکند میتواند در سرعت پیشرفت شما در کانادا و آشنایی سریعتر با محیط جدید تاثیر زیادی داشته باشد. در عیر اینصورت وجودشان فقط به درد رفع تنهایی شما خواهد خورد و بس. بعضی از آدمها متاسفانه نشان میدهند که اطلاعات زیادی دارند، اما ممکن است مه اطلاعات اشتباه و یا ناقص به شما بدهند. بنابراین همیشه بهتر است که خودتان تحقیق خودتان را در هر مورد انجام دهید و با اطلاعات دیگران تکمیل کنید.
تجربه واقعی من بعد از 10 سال این است: وقتی که وارد کانادا شدم، یکی از دوستان قدیمی ، مدت 3 سال بود که در اینجا زندگی میکرد. اطلاعات زیادی هم نداشت که به من منتقل کند(چرا؟ نمیدانم!) کم کم از طریق این دوست با ایرانیهای دیگری آشنا شدم. ضمنا با یک عده هم در کلاس زبان آشنا شدم. از بین پنجاه نفری که در 3 ماه اول با آنها آشنا شدم، یکیشان آنقدر معرفت داشت که وقتی فهمید که من دنبال هر گونه کاری که باشد میگردم، به من کمک کرد تا در وال مارت کار بگیرم. اکثر آن آشنایان تازه من در شرکتهای بزرگ و معتبر کار میکردند و حتی یک نفرشان به من نگفت که سعید، رزومه ات را به من بده تا به شرکتم بدهم. شبکه ای که من برای خودم ایجاد کردم به هیچ دردی نخورد غیر از آنکه هنوز با بسیاری از آنها رفت و آمد داریم برای رفع تنهایی. برای همین است که من سعی میکنم به همه کمک کنم ، چون میدانم تنهایی و بی دوستی یعنی چه! باور کنید یا نه، من بعد از 10 سال هنوز یک دوست به معنای واقعی به غیر از خانواده خودم ندارم. بقول شاعر: دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد. کلام آخر: داشتن دوست و آشنا در بدو ورود بهتر از نبود آنهاست، اما باید آماده باشید که آنجا هم بر روی پای خودتان بایستید. سخت است ، اما شدنی.

سعید جان اینجوری باشه من از تنهایی میمیرم!! من رو شکنجه بکنید، ولی تنها نزارید
:'( :'( :'(
!یکی از بچه هایی که داره میره تورنتو باید بشه صمیمیترین دوست من، وگرنه می گم وحید همه رو بخوره
​

 

[roksareh]

خوبه موفق باشین منم به خاطر خواهرم می خوام برم ونکور اما همسر می فرماین کار مهندسی کمه اونجا .فکر کرده بش می گن بفرمایین آقای مهندس سر کار خودتون ههههههه نمی دونه چه روزایی داره کهههههه البته من تعصبی ندارم به خاطر خواهرم حتما برم ونکور هر جا کار بهتر باشه بهتره اما انتخاب اول ونکوره .که خواهرم می گه عین روستاسسسس ههههه چه روستا های خوبی دارن تو عکسا که می بینم ​

[rtl]

رخساره جان من از اولین روزی که تحصیلی قرار بود برم کانادا تا همین امروز قرار بوده برم تورنتو. دقیقا هم بدلیل آشنایان ساکن تورنتو!​

[/rtl]

 

[Ghazalllll]

[rtl]

سعید جان نگران نباش خواهر جان بزودی بهمراه یک گروه بچه هیأتی خواهند آمد و تلافی این سالهای تنهایی در میاد!!!
وقتی همه اومدیم اونجا تو اولین تعطیلات قرار میذاریم آبشار نیاگارا، amiri1982 هم از ماهها پیش قول داده شیرینی عروسیش رو اونجا بهمون میده! ​

[/rtl]

...
شبکه ای که من برای خودم ایجاد کردم به هیچ دردی نخورد غیر از آنکه هنوز با بسیاری از آنها رفت و آمد داریم برای رفع تنهایی. برای همین است که من سعی میکنم به همه کمک کنم ، چون میدانم تنهایی و بی دوستی یعنی چه! باور کنید یا نه، من بعد از 10 سال هنوز یک دوست به معنای واقعی به غیر از خانواده خودم ندارم. بقول شاعر: دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد. کلام آخر: داشتن دوست و آشنا در بدو ورود بهتر از نبود آنهاست، اما باید آماده باشید که آنجا هم بر روی پای خودتان بایستید. سخت است ، اما شدنی.

 

[SAOSHYANTT]

[rtl]

آشنایان مهاجر من در کانادا متفقل القول معتقدند حضور آشنایان در بدو ورود ارزشمند هست. البته که به قول سعید جان این موضوع نسبی هست. کسانی رو می شناسم که زنجیر وار به تازه واردین بعد از خودشون کمک و راهنمایی کردن و از امکانات کاری تا لوازم منزل برای شروع زندگی بهشون دادن. البته بیشتر بر میگرده به کسانیکه بالای 20 سال هست که اونجا هستند ولی به نظر من به روحیه آدمها بیشتر بستگی داره تا سابقه زندگی در کانادا!
مثلا یکی از دوستان من که 5 سال هست رفته پارسال به من می گفت اومدی تا زمانیکه خونه بگیری روی اتاق اضافه ما حساب کن، وقتی من گفتم قصد دارم قبل از ورود جا بگیرم که مزاحم کسی نشم، گفت دیگرانی برای ما این کارا رو کردند، ما برای تو و تو همه برای نفرات بعدی!​

[/rtl]

مرسی از همه دوستانی که پاسخ دادن.
من فکر می کنم این آشنای ما به درد مواقع هوم سیکی بخوره و حتما خودش هم آشناهایی داره. ما هم تورنتویی هستیم. البته اگه قبل از سفید شدن موهامون پرونده مون به جریان بیفته

ولی هیچ کس راجع به بازار کارهای هنری چیزی نمی دونه آیا!؟


​

 

[halle]

سلام دوستان من چند روز مسافرت بودم و امروز فهمیدم چند نفر از دوستانمون پاس ریکوئست شدند واقعا خیلی خوش حالم و از صمیم قلب به این دوستان آقای ایوان وآناهیتا و پریم تبریک و آرزوی موفقیت دارم به امید خبرهای خیلی خوب در این هفته برای همگی /right]​

​

 

[qorashi]

چوبکاری نکن دکتر جان . راستی میشه تخصصتون رو هم بدونم ؟ ​

;Dاطفال، ولی سابقه کشیری هم دارم​

 

[Ghazalllll]

[rtl]

رخساره جان البته اینطوریا هم که تو میگی نیست! هستند مهندسینی که در بدو ورود هم کار متناسب و تخصصی گیرشون اومده! من شخصا چند مورد سراغ دارم. مهندس مکانیک، صنایع و کامپیوتر! یکی از این دوستان پشتکار داشتن در ارسال رزومه رو رمز موفقیت خودش می دونست. درسته که نباید امید الکی داشت ولی نبایدم بی دلیل ناامید بود، گاهی اوقات واقعیت از شنیده های ما خیلی دوره!​

[/rtl]

خوبه موفق باشین منم به خاطر خواهرم می خوام برم ونکور اما همسر می فرماین کار مهندسی کمه اونجا .فکر کرده بش می گن بفرمایین آقای مهندس سر کار خودتون ههههههه نمی دونه چه روزایی داره کهههههه البته من تعصبی ندارم به خاطر خواهرم حتما برم ونکور هر جا کار بهتر باشه بهتره اما انتخاب اول ونکوره .که خواهرم می گه عین روستاسسسس ههههه چه روستا های خوبی دارن تو عکسا که می بینم ​

 

[Ghazalllll]

[rtl]

من بصورت خیلییی سرسری شنیدم خوبه. فقط همینقدر، چون هیچوقت مسالم نبوده که توش دقیق بشم. ولی اگر بخواین مشخصا براتون پرس و جو میکنم.​

[/rtl]

مرسی از همه دوستانی که پاسخ دادن.
من فکر می کنم این آشنای ما به درد مواقع هوم سیکی بخوره و حتما خودش هم آشناهایی داره. ما هم تورنتویی هستیم. البته اگه قبل از سفید شدن موهامون پرونده مون به جریان بیفته

ولی هیچ کس راجع به بازار کارهای هنری چیزی نمی دونه آیا!؟


​

 

[niloofar.g]

این اقا اینقدر در مورد کلگری خوب نوشتن که من کلی وسوسه شدم,من خودم شهر بزرگ و زرق و برق را خیلی دوست دارم ولی اگه نتونیم درامد داشته باشیم که ازش استفاده کنیم چه فایده؟ خوشحال میشم نظر بقیه را هم بدونم​

خوشم میاد که این پستم هم مثل بقیه پستهایی که این جا گذاشتم , جلب توجه نکرد . مثل اینکه اهالی این فروم خیلی با غریبه ها حال نمی کنند ​

!!!​

 

[qorashi]

سعید جان اینجوری باشه من از تنهایی میمیرم!! من رو شکنجه بکنید، ولی تنها نزارید
:'( :'( :'(
!یکی از بچه هایی که داره میره تورنتو باید بشه صمیمیترین دوست من، وگرنه می گم وحید همه رو بخوره
​

;Dسید جون اگه منو راه دادن خودم از تنهایی درت میارم​